درباره وبلاگ


به وبلاگ خودتون خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 51
بازدید کل : 10627
تعداد مطالب : 18
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


LOVE LIME
welcom




شیر نری دلباخته‏ی آهوی ماده شد.

شیر نگران معشوق بود و می‏ترسید بوسیله‏ حیوانات دیگر دریده شود.
از دور مواظبش بود…
پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست،
شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد.
دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، ...

گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.
با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد.
و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد…
نتیجه اخلاقی : هیچ وقت به امید معشوقتون نباشید !! و در دنیا رو سه چیز حساب نکنید اولی خوشگلی تون دومی معشوقتون و سومی را یادم رفت. اها اینکه تو یاد کسی بمونید وقتی لازمه .



سه شنبه 15 شهريور 1390برچسب:, :: 23:10 ::  نويسنده : mahan

 

 

 

نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم


 

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم

شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

 

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد


 

دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم


 

مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی


 

که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم


 



سه شنبه 15 شهريور 1390برچسب:, :: 1:45 ::  نويسنده : mahan

غروبا میان هفته بر سر قبره یک عاشق

یک جوون میاد میزاره گلهای سرخ شقایق

بیصدا میشکنه بغضش روی سنگ قبر دلدار

اشک میریزه از دو چشمش مثل بارون وقت دیدار

زیره لب با گریه میگه:نازنینم بی وفایی

رفتی و نیستی بدونی چه جگر سوزه جدایی

اخه من تورو میخواستم اون نجیب خوب و پاک

اون صدای مهربون نه سکوت سرد خاک

تویی که نگاه پاکت مرهم زخم دلم بود

دیدنت حتی یک لحظه راه حل مشکلم بود

تو که ریشه کردی با من توی خاک بی قراری

تو که گفتی با بی قراری هیچ میونه ای نداری

پس چرا تنهام گذاشتی توی این فصل سیاهی

تو عزیزترینی اما یک رفیقه نیمه راهی

داغ رفتنت عزیزم خط کشید رو بودن من

رفتی و دیگه چه فایده ناله و ضجه و شیون

تو سفر کردی به خورشید رفتی اونور قایق

من و جا گذاشتی اینجا با دلی خسته و عاشق

نمیخوام بی تو بمونم بی تو زندگی حرومه

تو که پیش من نباشی همهچی برام تمومه

عاشق خسته و تنها سر گذاشت رو خاک نمناک

گفت جگر گوشه عشقو دادمش دسته تو ای خاک

نزاری تنها بمونه همدم چشمه سیاش باش

شونه کن موهاشو اروم شبا قصه گو براش باش

و غروب با اون غرورش نتونست دووم بیاره

پا کشید از اسمون و جاشو داد به یک ستاره

اون جوون داغ دیده با دلی شکسته از غم

بوسه زد رو خاک یارو دور شد اهسته و کم کم

ولی چند قدم که دور شد دوباره گریه و سر داد

روشو برگردوندو داد زد به خدا نمیری از یاد



سه شنبه 8 شهريور 1390برچسب:, :: 21:5 ::  نويسنده : mahan

 

به دنبال کسی باش که تو را به خاطر زیبایی های وجودت

زیبا خطاب کند نه به خاطر جذابیتهای ظاهریت

Who calls you back when you hang up on him

کسی که دوباره با تو تماس بگیرد حتی وقتی تلفنهایش را قطع می کنی

who will stay awake just to watch you sleep

کسی که بیدار خواهد ماند تا سیمای تو را در هنگام خواب نظاره کند

wait for the guy who kisses your forehead

در انتظار کسی باش که مایل باشد پیشانی تو را ببوسد[حمایتگر تو باشد]

who wants to show you off to world when you are in your sweats

کسی که مایل باشد  حتی  در زمانی که درساده ترین لباس  هستی تورا به دنیا نشان دهد

who holds your hand in front of his friends

کسی که دست تو را در مقابل دوستانش در دست بگیرد

wait for the one who is constantly reminding you how much

he cares about you and how lucky he is to have you

در انتظار کسی باش که بی وقفه به یاد توبیاورد که تا چه اندازه برایش مهم هستی

و نگران توست و چه قدر خوشبخت است که تو را در کنارش دارد

wait for the one who turns to his friends and says that’s her

در انتظار کسی باش که زمانی که تو را می بیند به دوستانش  بگوید اون خودشه

[همان کسی  که می خواستم]



سه شنبه 8 شهريور 1390برچسب:, :: 19:18 ::  نويسنده : mahan

 

گالری عکس عاشقانه
 

 

اگر برای لحظه ای خداوند فراموش می کرد که من پیر شده ام و به من کمی دیگر زندگی ارزانی می داشت، شاید تمام آنچه را که فکر می کنم بازگو نمی کردم، بلکه تأمل می کردم بر تمام آنچه که بازگو می کنم

چیزها را نه بر مبنای ارزش آنها که بر مبنای معنای آنها ارزش گذاری می کردم

کم می خوابیدم و بیشتر رؤیاپردازی می کردم، در حالیکه می دانستم که هر دقیقه ای که چشمانمان را می بندم، ۶۰ ثانیه نور را از دست می دهیم.

به رفتن ادامه می دادم آن هنگام که دیگران مانع می شوند… بیدار می ماندم آن هنگام که دیگران می خوابند… گوش می دادم هنگامی که دیگران سخن می گویند و با تمام وجود از بستنی شکلاتی لذت می بردم

اگر خداوند به من کمی زندگی می داد، به سادگی لباس می پوشیدم. صورتم را به سوی خورشید می کردم و نه تنهـا جسم، که روحم را نیز عریان می کردم

خدای من!! اگر قلبی داشتم نفرتم را بر یخ می نوشتم و منتظر طلوع خورشید می شدم… با اشک هایم گل های رز را آب می دادم تا درد خارها و بوسه ی گلبرگهـایشان را احساس کنم

خدای من!! اگر کمی دیگر زنده بودم نمی گذاشتم روزی بگذرد بی آنکه به مردم بگویم که چقدر عاشق آنم که عاشقـشان باشم

 

هر مرد و زنی را متقاعد می کردم که محبوبان منند و همواره عاشق عشق زندگی می کردم

به کودکان بال می دادم امَا به آنـها اجازه می دادم که خودشان پرواز کنند

 

به سلخوردگان می آموختم که مرگ نه در اثر پیری که در اثر فراموشی فرا می رسد.

آه انسان ها!! من این همه را از شما آموخته ام. من آموخته ام که هر انسانی می خواهد بر قلَه کوه زندگی کند بی آنکه بداند که شادی واقعی ، درکِ عظمت کوه است

 

من آموخته ام زمانی که کودکی نوزاد برای اولین بار انگشت پدرش را در مشت ظریفش می گیرد، برای همیشه او را به دام می اندازد

من یاد گرفته ام که انسان فقط زمانی حق دارد به همنوع خود از بالا نگاه کند که باید به او کمک کند تا بر روی پاهایش بایستد

 

از شما من چیزهای بسیار آموخته ام که شاید دیگر استفاده ی زیادی نداشته باشند چرا که زمانی که آنها را در این چمدان جای می دهم، با تلخ کامی باید بمیرم...



دو شنبه 7 شهريور 1390برچسب:, :: 11:24 ::  نويسنده : mahan

(داستان آموزنده و جالب2 حتما ببینید.)برای دیدن ادامه ی مطلب...



ادامه مطلب ...


دو شنبه 7 شهريور 1390برچسب:, :: 10:10 ::  نويسنده : mahan

5 داستان جالب و آموزنده.برای دیدن داستان به ادامه ی مطلب بروید



ادامه مطلب ...


یک شنبه 6 شهريور 1390برچسب:, :: 19:59 ::  نويسنده : mahan

 

وقتی که دیگر نبود

من به بودنش نیازمند شدم .

وقتی که دیگر رفت

من به انتظار آمدنش نشستم .

وقتی که دیگر نمی‌توانست مرا دوست بدارد

من او را دوست داشتم .

وقتی او تمام کرد

من شروع کردم .

وقتی او تمام شد

من آغاز شدم .

و چه سخت است .

تنها متولد شدن

مثل تنها زندگی کردن است ،

مثل تنها مردن...



یک شنبه 6 شهريور 1390برچسب:, :: 19:32 ::  نويسنده : mahan

 

http://eshghamm.blogfa.com/دوستتون دارمhttp://eshghamm.blogfa.com/

 

وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌
دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌

دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌



یک شنبه 6 شهريور 1390برچسب:, :: 19:27 ::  نويسنده : mahan


 

    هیچکی از رفتن من غصـــــــه نخورد

 

         هیچکی با موندن من شــــــــــــــــــاد نشد

 

              وقتی رفتم کســــــــــــــــــــی قلبش نگرفت

 

                    بغــــــــــــــــــــــــــض هیچ آدمی فریاد نشد

 

                          وقتی رفتم کسی غصـــــــــــــــــــــش نگرفت

 

                                 وقتی رفتم کسی بدرقـــــــــــــــــــــــــــم نکرد

 

                                        دل مــــــــــــــــــــــــــن میخواست تلافی بکنه

 

                                               پس چشه هیچ کسی عاشقــــــــــــــــــــــم نکرد

 

                                                   وقتی رفتم نه کـــــــــــــــــــــــــــــــــه بارون نگرفت

 

                                                           هوا صاف و خیلی هم آفتــــــــــــــابی بود

 

                                                        اگه شـــــــــــــــب میرفتم و خورشید نبود

 

                                                   آسمون خوب میدونم مهتـــــــــــــــابی بود

 

     د م رفتن کسی نگفت سفـــــــــــــــر بخیر

 

                 که واسم غریــــــب و نا شناخته بود

 

                       اما اون وقتی رسید که قلــــــــــب من

 

                               همه آرزوهــــــــــــــــــاشو باخته بود

 

                                    چهره هیچ کسی پژمـــــــــــــــرده نبود

 

                                        گــــــــــــــــــــــــــلا اما همه پژمرده بودن

 

                                             کسائیکه واسشون مهــــــــــــــــــــــــــم بودم

 

                                                  همه شاید یه جوری مـــــــــــــــــــــــرده بودن

 

                                                وقتـــــــــــــــی رفتم کسی غصش نگرفت

 

                                          وقتی رفتـــــــــــــــــــــم کسی بدرقم نکرد

 

                                دل من میخواست تلافـــــــــــــــــــــــی بکنه

 

                          پس چشه هیـــــــــــــــــچ کسی عاشقم نکرد.



یک شنبه 6 شهريور 1390برچسب:, :: 19:19 ::  نويسنده : mahan

 

خداوندا گله دارم

 

سکوت را انتخاب میکنم برای فریاد زدنم

و زندگی را به اجبار می گذرانم

خداوندا گله دارم

برای آنچه که می بینم اما نمی توانم کاری بکنم

قفل غمها را با کدامین کلید از روزگار بگشایم

خداوندا گله دارم

ز این روزگار

ز تاریکی

ز غمها

ز شادی ها

ز انسانها

ز خود نیز من گله دارم

 

اس ام اس های عاشقانه و رمانتیک, تصاویر رمانتیک, تصاویر عاشقانه و رمانتیک, جملات زیبای عاشقانه و رمانتیک, دختر و پسر رمانتیک, دختر و پسر عاشقان�

 

گلی می میرد تا عشقی به وجود آید و پس از مدت ها عشق می میرد

 تا نهالی سبز شود  در  این صورت ای گل با طراوت

زیبا برای همیشه پژمرده و پرپر شو تا عشق ها ابدی وجاودان باقی بمانند

 

                                                                                       برو تنهام بزار غریبه



یک شنبه 6 شهريور 1390برچسب:, :: 19:16 ::  نويسنده : mahan

غروب را دوســـت دارم چون رنگ شــــراب است

شــــــراب را دوسـت دارم چون رنگ خـــون است

خــــون را دوســــــــــت دارم چون در قلبــــم است

قلبــــــم را دوســـــتت دارم بی آنکه بدانم چــــــرا؟

 

زندگی رو دوست دارم با تمام بدبیاریش ،

عاشقی رو دوست دارم با تمام بی قراریش من می خواهم اشک را بفهمم ،

وقتی از چشمام می ریزه ، تنهایی گرچه کشنده ست ،

واسه من خیلی عزیزه ،

 تو کتاب نوشته عاشقی خیلی تنها خیلی خسته ست .

 

 

 

 



یک شنبه 6 شهريور 1390برچسب:, :: 16:51 ::  نويسنده : mahan

 

 

خیلی سخته چیزی را که تا دیشب بود یادگاری

صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوستش نداری

خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی

 بی وفا شه اون کسی که جون تو واسش گذاشتی

خیلی سخته تو زیستن غم بشینه روی برف

 می سوزونه گاهی قلب و زهر تلخ بعضی حرف

خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه

 هوساش وقتی تموم شه بگه پیشش نمی مونه

خیلی سخته اگه عمر جادوی شعرت تموم شه

 نکنه چیزی که ریختی پای عشق اون حروم شه

خیلی سخته اون کسی که گفت واسه چشمات می میره

بره و دیگه سراغی از تو و نگات نگیره

خیلی سخته تا یه روزی حرفا ی او باورت شه

 

نکنه یه روز ........

 

خیلی سخته که عزیزی یک شب عازم سفر شه

تازه فردای همون روز دوست عاشقــش خبر شه

خیلی ســخته بی بهونه میوه های کال و چیدن

به خیالم غصـــه ای نیست چند روزی تو را ندیدن

خیلی سخته که دلی را با نگــــات دزیده باشی

 وسط راه اما از عاشقی یک کمی رو شنیده باشی

خیلی سخته که بدونی واسه چیزی نگرونی

از خودت سخته توی پائیز با غریبی آشنا بشی

اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جداشی

خیلی سخته یه غریـــبــه به دلت پر وقت بشینه

   بعد به اون بگی که چشـــــــمات نمی خواد اونو ببینه

خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طـــلایی

کاش مجـــازات بری داشت توی قانون بی وفایی

خیلی سخته که ببینی کســــی عاشـقیش دروغه

چقدر از گریه ی اون شب چشم تو سرش

خیلی سخته و قشنگ آشــــنایی زیر بارون

اگه چقدر نداشته باشن توی دست هر

خیلی سخته تا همیشه پای وعده ها نشستن

خیلی سخته واسه اون بشکنه یه روز غرورت

  اون نخواد ولی بمونه همیشه سنگ صبورت

   

 

             هنوزم دوســــــــــــــتـــت دارم ..........................................۲۳ / ۹ / ۸۷



یک شنبه 6 شهريور 1390برچسب:, :: 16:51 ::  نويسنده : mahan

 

بی وفایی کردی و گفتی نفرین میکنی

گفتم نه، فقط از خدا میخواهم که هیچکس اندازه ی من دوستت نداشته باشه!

هنوزم از خدا میخواهم که هیچکس اندازه ی من دوستت نداشته باشه

  

وقتی اشکهایم بر روی زمین ریخت تو هرگز ندیدی که چگونه میگریم

تو دلم را با بی کسی تنها گذاشتی

و چشمانم را به انتظار نگاهت گریان گذاشتی...خیلی نامردی...

 

سعی کن تنها باشی زیرا تنها بدنیا آمدی و تنها از دنیا خواهی رفت،

بگذار عظمت عشق را درک نکنی، زیرا انقدر عظیم است که تو را نابود خواهد کرد.

 



یک شنبه 6 شهريور 1390برچسب:, :: 16:51 ::  نويسنده : mahan
 
 
 
 

 

http://cafeclassic3.ir/attachment.php?aid=1822

 

 

 

 

غــــــــــــــــــــــــــم
 
 

در ابتدای زندگیم چیزی در گوشم زمزمه کرد که تا آخر عمر همراه تو هستم

 

پرسیدم چیستی؟

گفت : غــــــــــــم

فکر کردم غــــم عروسکی است که میتوانم تا پایان عـــمر با آن بازی کنم اما...

اما بعدها فهمیدم عروســـــــکی هستم که بازیچه غـــم شده ام...

  

 
 

 

 


یک شنبه 6 شهريور 1390برچسب:, :: 16:51 ::  نويسنده : mahan